نام دبستان: دبستان فجر (جاویدان سابق) (دولتی)آدرس: شیراز - گلدشت معالی آباد - خیابان نسترنهدف از تشکیل وبلاگ: ارائه مطالب علمی، خبری، بهداشتی و اطلاع رسانی برنامه های دبستان، گزارش برنامه های مدرسهامید است با استفاده از مطالب مفید وبلاگ دانش آموزان بتوانند اهداف زندگیشان را به راحتی و به درست ترین روش دنبال کنند.وبلاگ و یا سایت های دیگر: _توضیح دبستان جهت ثبت نام: این دبستان به صورت دوشیف دخترانه و پسرانه و چرخشی بوده که باعث تنوع هفتگی دانش آموز میشود. شیوه چرخشی به این صورت است که یک هفته شیفت دختران صبح تا ظهر و شیفت پسران ظهر تا عصر به مدرسه میروند و هفته بعد به عکس.هر پایه در این دبستان س,سوالات,دروس,همراه,پاسخدوم,ابتدایی ...ادامه مطلب
نکاتی درباره سلامت بدن که قابل ذکر برای دانش آموزان کوشا و پرتلاش است در زیر آمده که خواندن و عمل کردن به آن ، چه در سال تحصیلی چه در هر جای دیگر دنیا؛ سلامت کامل بدن را به دنبال خواهد داشت. همچنین میتوانید با پرینت گرفتن از آن و خواندن در صف به دانش آموزانی که از این اخبار مطلع نیستند، اطلاع رسانی کنید. برای خواندن نکات به ادامه مطلب مراجعه فرمایید., ...ادامه مطلب
خواهش دعا شخصی باهیجان و اضطراب ، به حضور امام صادق " ع " آمد و گفت : " درباره من دعایی بفرمایید تا خداوند به من وسعت رزقی بدهد ، که خیلی فقیر و تنگدستم " . امام : " هرگز دعا نمیکنم " . - " چرا دعا نمیکنید ؟ ! " " برای اینکه خداوند راهی برای اینکار معین کرده است ، خداوند امر کرده که روزی را پیجویی کنید ، و طلب نمایید . اما تو میخواهی در خانه خود بنشینی ، و با دعا روزی را به خانه خود بکشانی ! " منبع: داستان هایی از کتاب داستان راستان نوشته شهید مرتضی مطهری, ...ادامه مطلب
کارگر و آفتاب امام صادق ( ع ) جامه زبر کارگری برتن ، و بیل در دست داشت ، و در بوستان خویش سرگرم بود . چنان فعالیت کرده بود که سرا پایش را عرق گرفته بود . در این حال ، ابوعمر و شیبانی وارد شد ، و امام را در آن تعب و رنج مشاهده کرد . پیش خود گفت ، شاید علت اینکه امام شخصا بیل به دست گرفته و متصدی این کار شده این است که کسی دیگر نبوده ، و از روی ناچاری خودش دست به کار شده ، جلو آمد و عرض کرد : " این بیل را به من بدهید ، من انجام میدهم " . امام فرمود : " نه ، من اساسا دوست دارم که مرد برای تحصیل روزی رنج بکشد و آفتاب بخورد " ( 1 ) .,داستان گوهرشاد و کارگر,داستان من و کارگر ...ادامه مطلب
دوستان اولی و دومی یا سومی من! شما میتونید از طریق سایت کتابخانه قصه کودک به داستان ها و ماجراهای جذاب شخصیت های قصه های گوناگون پی ببرید.,داستان,داستان کوتاه,داستان های کوتاه,داستان عاشقانه,داستان به انگلیسی,داستان فیلم فروشنده,داستان های عاشقانه,داستانهای واقعی,داستان بد,داستان کودکانه ...ادامه مطلب
در زمانهاي قديم مرد كفاشي زندگي مي كرد . او كفشهايي را كه مي دوخت با چيزهايي كه لازم داشت عوض مي كرد . به نانوا كفش مي داد و بجايش از او نان مي گرفت . به شكارچي كفش مي داد و از او گوشت مي گرفت . ولي اين كار بي دردسر هم نبود . چون يك روز كه پيش نانوا رفت تا از او نان بگيرد ، نانوا به او گفت من به كفش احتياجي ندارم . كوزه سفالي من شكسته است ، برو يك كوزه بيار و بجايش نان ببر . كفاش نزد كوزه گر رفت و از او كوزه خواست . كوزه گر هم به او گفت : من به كفش احتياج ندارم ولي كمي گوشت لازم دارم . اگر برايم كمي گوشت بياوري من هم به تو كوزه مي دهم . کفاش به چه دردسری,داستان سومین آرزو,داستان برای کلاس سومی ها ...ادامه مطلب